سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تابستان 1387 - وبلاگ به دوش

عمر...

سه شنبه 87 شهریور 19 ساعت 3:46 صبح

??سال گذشت...
خدا از این عمرها زیاد دیده؛ولی من فقط همین یکبار فرصت داشتم تا خدا رو ببینم...
به هر حال ??سال گذشت.



پ.ن
?.به لقاءالله نرفتم،?? ساله شدم!
?.با دو روز تاخیر اعلام کردم؛نه اینترنت داشتم نه کامیوتر
?.تبریک نگید ناراحت میشم،دلیلش رو توی کوچه مینو نوشته بودم...


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


سینما با طعم گاو

شنبه 87 شهریور 16 ساعت 1:56 صبح

پیش از سینما
وقتی بنر دو نفر را می بینی که افسار یک گاو را گرفته اند و زیرش هم نوشته شده ریسمان باز انتظار داری بروی سینما و یک گاو در حال فرار را ببینی که دو نفر دنبالش می دوند و معلوم نیست آخر سر هم بگیرندش یا نه؛زمانی که تیزرهای فیلم را که میبینی ظنت تقویت می شود...

سینما
اما پایت را که به سینما می گذاری وتبلیغات ابتدای فیلم را پشت سر گذاشتی دو نفر را می بینی که برای دفن کردن یک گوسفند مرده پول دربافت می کنند، بعد می فهمی این دو نفر که شاید تا به حال اسم هابشان(میکائیل و عسگر) را هم نشنیده ای،دنبال روزی حلال اند،وانتی را قسطی خریده اند و با آن گوسفند جابجا می کنند و پول در می آورند.
مدام انتظار می کشی تا پای گاو به فیلم باز شود،در این میان سارق گوسفندهای مرده لو می رود و مشت کبابی که گوسفندهای مرد را به خورد مردم می دهد باز می شود.

جناب گاو
گاو وارد فیلم می شود،گاوی که قرار است جبران قسط عقب افتاده وانت باشد.
هنوز منتظری تا گاو فرار کند؛دخترک در حال رانندگی با موبایلش از گاو فیلم می گیرد وتصادف می کند،میکائیل و عسگر او را نجات می دهند و به بیمارستان می رسانند،پلیس راه گزارش می دهد یک نفر مرده ولی تا آخر نمی فهمی که بوده! اولین برخورد پسران و دختران شهرک غرب با گاو و وانت و در مقابل اولین برخورد عسگر و میکائیل با جوانان شهرزده صورت می گیرد.
هنوز گاو فرار نکرده و ساعت را که نگاه می کنی حدود 70 دقیقه از فیلم گذشته...

گاو فرار می کند...
سرانجام شل بودن ریسمان گاو،که تا پیش از رسیدن به شهر چندین بار محکم شدنش را دیده بودی،حواس پرتی عسگر و سرانجام تحریک چند جوان گاو را فراری می دهد.
گاو زندگی شهری را مختل می کند،تصادف،فرار مردم و سرانجام به دنبال کودکی تا خشم خود را با آسیب رساندن به او کمتر کند.

مهرشاد کارخانی؛کاگردان ریسمان بازو سرانجام...
میکائیل گاو را می کشد تا به کودک آسیبی نرسد.
سکانس پایانی:میکائیل(با دست های خونی)،عسگر(با چهره ای مغموم)،برچ میلاد و غروب آفتاب...

شاید فیلم را ببینی و بگویی چه زیبا به تصویر کشیده است تضاد شهری شدن و روستایی بودن را؛بردن گاو زخمی به اورژانس بیمارستان (نه برای مداوا که برای رساندن دخترک مجروح به بیمارستان)،عکس یادگاری گرفتن جوان های شهری(بخوانید گاو ندیده) با گاو،تعجب شهروندان از وجود یک گاو در شهر و ... همه نمادهایی است که با به سخره گرفتن مظاهر تمدن شهری تلنگری به انسان وارد می سازد تا فراموش نکند شهر هم روستایی بزرگ است.


اما مهمتر این حقیقت است که هرجا ریسمانمان را باز بگذاریم و خود را به هوا هوس بسپریم نتیجه اش جز پشیمانی نخواهد بود؛دزدیدن گوسفندهای مرده و فروش آنها به کبابی،فروش کباب از گوشت گوسفند مرده به مشتری،خریدن گاو به قیمت نازل،از دست دادن اختیار نگاه و حتی نفوذ فرهنگ بی اساس غربی در زندگی شهری(شهرک غرب(به ترکیب دو واژه دقت کنید))و... همه باز بودن ریسمان هوا و هوس را به تصویر می کشد و گاو نمادی از این هوا و هوس است که اگر ریسمانش را باز بگذاری تو را به دنبال خود خواهد کشید و حتی معصومیت کودکانه ات را هم از بین خواهد برد؛پس هیچ چاره ای نداری جز اینکه قبل از آنکه نابودت کند از بین ببری اش.


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


هزارمین روز

یکشنبه 87 شهریور 10 ساعت 11:19 صبح

شاید روزی که مسافران هواپیمای C130 پله های هواپیما را برای بالا رفتن می شمردند،نمی دانستند که عده ای بعد کشته شدنشان روزها را می شمارند تا هزارمین روز را برای بزرگداشت آنها انتخاب کنند.

درپی سانحه سقوط هواپیمای C130 که علاوه بر اصحاب رسانه چند تن از مسئولان نظامی و ساکنین شهرک توحید هم کشته شدند،جدال برای شهید نامیدن یا ننامیدن جان باختگان این حادثه بالا گرفت که در نهایت با قدرت رسانه عنوان شهید علاوه بر نیروهای نظامی به خبرنگاران هم اطلاق شد.

تعداد زیاد شهدای رسانه(بیش از ?? نفر)باعث شد تا رسانه ملی تنها به بزرگداشت این شهدا بپردازد و به این ترتیب در بزرگداشت های شهدای سانحه c130 فقط از شهدای رسانه تجلیل شد!

اکنون پس از گذاشت دو سال از این سانحه وماندن حدود سه ماه به برگزاری سومین همایش های بزرگداشت شهدای رسانه(??آذر) که دیگر به آئین تبدیل شده است(+) وهمچنین برگزاری چندین مجلس ترحیم و بزرگداشت:
«مراسم بزرگداشت شهدای اصحاب رسانه با عنوان "هزاره طلوع" همزمان با هزارمین روز پرواز C130 یکشنبه دهم شهریور در تالار شهید آوینی فرهنگسرای بهمن برگزار می‌شود.
به گزارش خبرگزاری مهر، ستاد مردمی شهدای رسانه اعلام کرد سیدمحمدمهدی حسینی دبیر ستاد افزود: این برنامه با حضور مجریانی چون حاج‌حسن سلطانی، فرزاد جمشیدی، نیما کرمی، حسین مولایی، علیرضا کنگرلو و ... به طور مشترک اجرا می‌شود.

میهمانان ویژه این مراسم سردار طلایی، دکتر قالیباف، دکتر صفار هرندی، مهندس ضرغامی، فاطمه رهبر و ... هستند که برای سخنرانی در محضر خانواده‌های شهدای اصحاب رسانه دعوت شده‌اند»(+)

یعنی کاری مهمتر از شمردن روزها نداریم؟! یا می خواهیم سقوط هواپیما و کشته شدن دوستانمان را به رخ دولت بکشیم؟هیچ کس فراموش نمی کند بازخواست تند نجف زاده از آن سردار را که «سردار! ما چندتا از اینC130 ها داریم؟»

شاید هم فراموش کرده ایم که شهدای دیگری مانند شهید کاظمی و دادمان(وزیر راه دولت پیش) را هم در سانحه های هوایی از دست داده ایم؟!


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


در خدمت و خیانت روشنفکران

پنج شنبه 87 شهریور 7 ساعت 2:12 صبح

پشیمانم؛

سر فیلم برداری عقلم را دادم دست یکی از توابع روشنفکران مدرن که کل هسنی را زیر سوال می برند و کار متفاوت می خواهند بکنند و ... حالا سر تدوین دارم ضربه اش را می خورم!

از ?? حلقه فیلم فقط ?? دقیقه قابل استفاده بود!


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


آدامس موزی و انتخابات

شنبه 87 شهریور 2 ساعت 7:18 عصر

یکی از دوستان مطلبی در مورد آدامس نوشته بود و کامنتی برایش گذاشتم که بعد فکر کردم مطلب جالبی برای وبلاگ است:

به نظر من احمدی نژاد در دور دهم انتخابات ریاست جمهوری رای نمیاره علتش را هم عرض می کنم

اگر کسی به قدمت من سن داشته باشد(یعنی حدود بیست و اندی سال ناقابل)متذکر این نکته خواهد بود که آدامس موزی در زمان ما 100 تومان بود و تا همین اواخر که پودر رختشویی دو برابر نشده بود و بحث نقدی کردن یارانه ها مطرح نشده بود این قیمت همچنان پابرجا بود اما به محض تصمیم دولت مبنی بر نقدی کردن یارانه ها آدامس موزی شد 150 تومان که آن هم به قول دوستان به خاطر برداشتن یارانه کاغذ آدامس بوده نه خود آدامس!

حالا اگر شما یکی از طرفداران آدامس موزی باشید که در انتخابات دهم رای اولی هستید آیا با این وضع به احمدی نژاد رای می دهید؟!

نکته اخلاقی:
نامزد های انتخاباتی دور دهم می توانند از شعارهای زیر جهت تبلیغات برای گروه هدف (رای اولی ها) استفاده کنند:
نامزدهای تحولگرا: 100 تومان بدهید 10 آدامس بجوید؛آدامس موزی در بسته بندی جدید
نامزدهای اصولگرا:آدامس موزی با کیفیت و قیمت مصوب شورای انقلاب
نامزدهای اعتمادگرا: بن خرید آدامس موزی برای افراد بالای 18 سال
نامزدهای اصلاحگرا: زین پس آدامس موزی را 100 تومان بخرید نه 150تومان

نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


خسته شدم!

سه شنبه 87 مرداد 22 ساعت 9:28 صبح


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


خودمان را نکشیم

شنبه 87 مرداد 19 ساعت 10:27 صبح

من اعتراض دارم،
من به حقوق بشر اعتراض دارم...

آقا چرا باید یک نفر در محوطه زندان زاهدان کشته شود در حالی که ما خوابیم؟
چرا باید یک نفر بمیرد و ما ندانیم چرا مرد؟
اصلا چرا باید یک نفر بمیرد و ما تا بعد از مرگش ندانیم که بوده است؟

***

من اعتراض دارم،
چرا نباید بفهمیم یعقوب مهرنهاد و عبدالناصر طاهری صدر به به اتهام «محاربه و فساد فی الارض» از طریق عضویت و همکاری با «گروهک تروریستی موسوم به جندالله به سرکردگی عبدالمالک ریگی» اعدام شده اند؟

دو نفر به جرم ارتباط با عبدالمالک ریگی اعدام می شوند و تازه که می فهمیم این دو که بوده اند وظیفه خود احساس می کنیم که فریاد وا حقوق بشرا سر دهیم و برای اینکه حضرات CIA و FBI و ... فکر نکنند که خدای ناکرده چون در رزومه اطلاعاتی مان نوشته شده مسلمان احتمالا با القاعده و سایر سازمان های تروریستی نسبتی داریم و سرانجام هم به سرنوشت هم پالگی هامان در زندان زاهدان امریکا دچار نشویم ، صدای امریکا و بی بی سی و غیره را در جریان بگذاریم که آقا این چه نوع حقوق بشر است که در ایران است و ما اعتراض داریم و این کشور جای ماندن نیست و سایر مراحل قانونی!

آقا من هم اعتراض دارم،
من به حقوق بشر اعتراض دارم،
چرا امریکا نیروهای القاعده را می کشد؟
چرا صدام به مرگ محکوم شد و زمانی که همه ما خواب بودیم اعدام شد؟

آقا من هم اعتراض دارم،
چرا تروریست ها در همه جای دنیا به مرگ محکومند و فقط ایران نمی تواند آنها را محاکمه کند؟
چرا امریکا می تواند در همه جای دنیا ردپای تروریست را بیابد و بلک لیست درست کند که اگر خدای ناکرده یک تروریست وارد ایالات متحده شد سریعا ناک اوت شود و وزارت اطلاعات ایران حتی حق ندارد به دنبال تروریست در مرزهای خودش باشد؟

آقا من اعتراض دارم،
چرا قبل از آنکه بمیریم خودکشی می کنیم؟
چرا کمی فکر نمی کنیم؟
چرا فقط برای خوش آمد یک عده عزت نفسمان را مثل ته سیگار سوختمان زیر پای خودمان له می کنیم؟
انگار فراموش کرده ایم سخنان حضرات را در VOA و صدای امریکا علیه مردم و نظام اسلامی،اگر هم فراموش کرده ایم مطمئنا حوادث تاسوکی و گروگانگیری های عبدالمالک ریگی را فراموش نخواهیم کرد...

گروگانگیری اخیر سروان را هم فراموش کرده ایم که ?? سرباز گروگان گرفته شدند تا ? نفرشان کشته شوند و اطلاعی از بقیه دست نباشد.
چرا خودمان نیستیم؟


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


جوجه امریکایی

سه شنبه 87 تیر 4 ساعت 3:32 عصر

بازهم وبگردی...
یکی از بچه ها اصطلاح جالبی جعل کرده بود:«وب چرانی»....


این هم یک شوخی بامزه با سیاستمداران امریکایی؛نظیرش را قبلا در انتخابات ریاست جمهوری خودمان دیده بودم:

Why the chicken crossed the road…

چرا اون مرغ از خیابان رد شد...

BARACK OBAMA:
The chicken crossed the road because it was time for a CHANGE! The chicken wanted CHANGE!

باراک اوباما(نامزد انتخابات ریاست جمهوری امریکا):
این مرغ به این دلیل از خیابان رد شد چراکه آن زمان زمان تغییر بود ! مرغ به تغییر احتیاج داشت!

JOHN MC CAIN:
My friends, that chicken crossed the road because he recognized the need to engage in cooperation and dialogue with all the chickens on the other side of the road.

جان مک کین(نامزد انتخابات ریاست جمهوری امریکا):
ببین دوست من، این مرغ از خیابان رد شد چون به این نتیجه رسیده بود که نیاز به همکاری و هم صحبتی مرغ های آن طرف خیابان دارد.

HILLARY CLINTON:
When I was First Lady, I personally helped that little chicken to cross the road. This experience makes me uniquely qualified to ensure — right from Day One! — that every chicken in this country gets the chance it deserves to cross the road. But then, this really isn’t about me…….

هیلاری کلینتون(رقیب اصلی اوباما در انتخابات درون حزبی):
وقتی من همسر رئیس جمهور بودم،من به شخصه به آن مرغ کمک کردم که از خیابان رد شود.این تجربه به من این اجازه را داد تا_ از همین امروز_ این اطمینان را بدهم که هر مرغی این شانس را دارد که از خیابان رد شود.ولی آن موقع،این درباره من نیست...

GEORGE W. BUSH:
We don’t really care why the chicken crossed the road. We just want to know if the chicken is on our side of the road, or not.
The chicken is either against us, or for us. There is no middle ground here

جرج دبلیو بوش(معرف حضور هستند!):
ما واقعا علاقمند به دانستن این نیستیم که این مرغ از کجا آمده است،ما فقط می خواهیم بدانیم این مرغ در خیابان در قسمتی هست که ما هستیم یا نه؟
این مرغ همچنین یا با ماست یا علیه ما؟اینجا هیچ منطقه بی طرفی وجود ندارد.

BILL CLINTON:
I did not cross the road with THAT chicken.
What is your definition of chicken?

بیل کلینتون(رئیس جمهور سابق امریکا):
من هیچگاه با آن مرغ از خیابان رد نشدم.
تعریف شما از مرغ چیست؟

AL GORE:
I invented the chicken!

ال گور(رقیب انتخاباتی بوش در سال 2000):
من از آن مرغ دعوت کرده بودم.

DICK CHENEY:
Where’s my gun

دیک چنی:
تفنگ من کجاست؟



پ.ن
?. اگر بد ترجمه کردم دانشجویی حساب کنید(البته از نوع بی سواد!)
?. میگن چرا نمی نویسی؟ مگر این امتحانات وقت برای آدم میگذاره ؟ 

نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ستاره سهیل(اپیزود دوم)
[عناوین آرشیوشده]