سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بالاخره نوشتم... - وبلاگ به دوش

بالاخره نوشتم...

پنج شنبه 85 آذر 16 ساعت 9:3 عصر

بی صیری روزگار و کم طاقتی تقویم...
که همیشه فردا رو زمرمه می کنه...

و فردا...
که امروز رو دیروز صدا می زنه...

و روز هایی که بودن اونکه منتظر تو بمونن...
یکی یکی و با عجله دیروز می شن...

و تو که می خوای روز های سرشاری رو با خودت به فردا ببری...
فراموش نکن...
امروز اولین روز از بقیه عمرته...



خیلی وقت بود می خواستم آپ کنم... اما نمی دونم چرا دست و دلم به نوشتن نمی رفت...

شده بودم عالم بی عمل که به چه ماند ... به زنبور بی عسل...
هر جا می رفتم جار می زدم آهای آدمایی که وبلاگ دارین...! اگه به فکر وبلاگتون نیستید... به فکر کسانی باشید که اون رو می خونن...

خیلی سخته آدم به خوندن یه وبلاگ عادت کنه اما یه روز که میاد پای کامپیونر و به عشق خوندن اون وبلاگ کانکت می شه ببینه که مدیر اون وبلاگ خداحافظی کرده...
توی این مدتی که نبودم خیلی ها رفتن مثل ارمیا که تازه هم دامنش رو ثبت کرده بود...این قدر خداحافظی هاشون روم تاثیر گذاشته بود که نزدیک بود به جای این پست ، پست خداحافظی رو بنویسم...!

به هر حال به فکر یک نوسازی هایی توی وبلاگ نویسیم هستم...شما ها هم دعا کنید شاید بهتر بشه...


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ستاره سهیل(اپیزود دوم)
[عناوین آرشیوشده]