ای اسماعیل...ای پیامبر خدا...نمی دانم آنگاه که در مذبح منی تیغ را زیر گلوی خود لمس می کردی آیا می دانستی کودکی از سلاله ات در صحرای کربلا تیری سه شعبه ای را در گلوی خود احساس خواهد کرد...؟
ای ابراهیم...اگر تو طاقت دیدن چشمان فرزندت را در هنگام ذبح او نداشتی...فرزندت حسین(ع) با چشمان خویش دید که خون نوزادش از گلوی تشنه اش جاری گشت...
ای هاجر...اگر خدا زمزم را به دعای تو برای رفع عطش اسماعیل جاری ساخت...این نامردمان کوفه آبی را که مهریه زهرا (س) بود از نوزاد حسین(ع) نیز دریغ کردند...
اینبار هم کوفیان از آب مضایقه کردند...اما چرا حرمت نوزاد کربلا را نگاه نداشتند...!
السلام علیک یا باب الحوائج یا علی اصغر
نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده
لیست کل یادداشت های این وبلاگ