پیش از سینما
وقتی بنر دو نفر را می بینی که افسار یک گاو را گرفته اند و زیرش هم نوشته شده ریسمان باز انتظار داری بروی سینما و یک گاو در حال فرار را ببینی که دو نفر دنبالش می دوند و معلوم نیست آخر سر هم بگیرندش یا نه؛زمانی که تیزرهای فیلم را که میبینی ظنت تقویت می شود...
سینما
اما پایت را که به سینما می گذاری وتبلیغات ابتدای فیلم را پشت سر گذاشتی دو نفر را می بینی که برای دفن کردن یک گوسفند مرده پول دربافت می کنند، بعد می فهمی این دو نفر که شاید تا به حال اسم هابشان(میکائیل و عسگر) را هم نشنیده ای،دنبال روزی حلال اند،وانتی را قسطی خریده اند و با آن گوسفند جابجا می کنند و پول در می آورند.
مدام انتظار می کشی تا پای گاو به فیلم باز شود،در این میان سارق گوسفندهای مرده لو می رود و مشت کبابی که گوسفندهای مرد را به خورد مردم می دهد باز می شود.
جناب گاو
گاو وارد فیلم می شود،گاوی که قرار است جبران قسط عقب افتاده وانت باشد.
هنوز منتظری تا گاو فرار کند؛دخترک در حال رانندگی با موبایلش از گاو فیلم می گیرد وتصادف می کند،میکائیل و عسگر او را نجات می دهند و به بیمارستان می رسانند،پلیس راه گزارش می دهد یک نفر مرده ولی تا آخر نمی فهمی که بوده! اولین برخورد پسران و دختران شهرک غرب با گاو و وانت و در مقابل اولین برخورد عسگر و میکائیل با جوانان شهرزده صورت می گیرد.
هنوز گاو فرار نکرده و ساعت را که نگاه می کنی حدود 70 دقیقه از فیلم گذشته...
گاو فرار می کند...
سرانجام شل بودن ریسمان گاو،که تا پیش از رسیدن به شهر چندین بار محکم شدنش را دیده بودی،حواس پرتی عسگر و سرانجام تحریک چند جوان گاو را فراری می دهد.
گاو زندگی شهری را مختل می کند،تصادف،فرار مردم و سرانجام به دنبال کودکی تا خشم خود را با آسیب رساندن به او کمتر کند.
و سرانجام...
میکائیل گاو را می کشد تا به کودک آسیبی نرسد.
سکانس پایانی:میکائیل(با دست های خونی)،عسگر(با چهره ای مغموم)،برچ میلاد و غروب آفتاب...
شاید فیلم را ببینی و بگویی چه زیبا به تصویر کشیده است تضاد شهری شدن و روستایی بودن را؛بردن گاو زخمی به اورژانس بیمارستان (نه برای مداوا که برای رساندن دخترک مجروح به بیمارستان)،عکس یادگاری گرفتن جوان های شهری(بخوانید گاو ندیده) با گاو،تعجب شهروندان از وجود یک گاو در شهر و ... همه نمادهایی است که با به سخره گرفتن مظاهر تمدن شهری تلنگری به انسان وارد می سازد تا فراموش نکند شهر هم روستایی بزرگ است.
اما مهمتر این حقیقت است که هرجا ریسمانمان را باز بگذاریم و خود را به هوا هوس بسپریم نتیجه اش جز پشیمانی نخواهد بود؛دزدیدن گوسفندهای مرده و فروش آنها به کبابی،فروش کباب از گوشت گوسفند مرده به مشتری،خریدن گاو به قیمت نازل،از دست دادن اختیار نگاه و حتی نفوذ فرهنگ بی اساس غربی در زندگی شهری(شهرک غرب(به ترکیب دو واژه دقت کنید))و... همه باز بودن ریسمان هوا و هوس را به تصویر می کشد و گاو نمادی از این هوا و هوس است که اگر ریسمانش را باز بگذاری تو را به دنبال خود خواهد کشید و حتی معصومیت کودکانه ات را هم از بین خواهد برد؛پس هیچ چاره ای نداری جز اینکه قبل از آنکه نابودت کند از بین ببری اش.
نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده
لیست کل یادداشت های این وبلاگ