سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادداشت - وبلاگ به دوش

روز شلوغ مجلس

پنج شنبه 85 بهمن 26 ساعت 2:36 عصر

حیف که قول دادم بنویسم..وگرنه نه وقتش رو داشتم نه اینترنتش رو...!

دیروز مجلس شورای اسلامی روز شلوغی رو داشت...ساعت ۱۰ صبح نماینده ها با سر و صدای یه عده حواسشون پرت شد...یه عده که ظاهرا خواستار رسیدگی به ابنیه تاریخی رو داشتند...قبر حضرت کوروش(!) به خاطر سدی که در اون نزدیکی قرار داره احتمالا(!) به زیر آب خواهد رفت...!و دوستان تحکیم وحدت٬نهضت آزادی و ... برای حفاظت و حراست از ابنیه تاریخی و حفظ هویت ملی ایران (!)به نمایندگان مجلس تذکر دادند...اما چند تا از نماینده های مجلس که ساعت ۲ (۱۴)قصد خروج از مجلس رو داشتند با تعداد زیادی از دانشجویانی مواجه شدند که زیر بارون با پلاکاردهایی که روش نوشته بود « نستله نمی خوریم» منتظر بودند تا شاید یک نفر از خانه ملت وجود یک شرکت اسرائیلی را محکوم کند...همین طور هم شد...زاکانی٬خوش چهرهو ابوطالب کسانی بودند که در حمایت از این دانشجویان در بین اونها حاضر شدند...
البته قبل از این دانشجویان با تجمع جلوی شرکت صهیونستی « نستله » به این شرکت اخطار داده اند...
این دانشجویان هم قصد حفاظت و حراست داشتند نه از ابنیه تاریخی که از اسلام...اسلامی که یکی از نمادهایش توسط اسرائیلی ها در حال تخریب است و هیچ کس اصلا فکر هم نمی کند که شاید اولیم قبله مسلمان در حال تخریب باشد.

این همون کار هایی بود که گفتم قراره در اعتراض انجام بدیم....منتظر بقیه اش باشین...


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


محکوم می کنیییم

شنبه 85 بهمن 21 ساعت 9:15 عصر

آخی...داشتم می مردم از حرف نزدن...خیلی سخته آدم یه  عالمه حرف داشته باشه اما نتونه اونها رو تایپ کنه بفرسته رو وبلاگ....

اول از همه چند تا خبر:
۱.شاه رفت.
۲.امام آمد.
۳.می گن فردا ۲۲ بهمنه.
۴.دروازه غربی مسجد الاقصی رو زدن ... ببخشید تخریب کردند.
۵.قراره در اعتراض یه کارایی بکنیم.
۶.ما که دستمون هم از آسمون کوتاهه که با یه هواپیما بسقوطیم تو تل آویو هم از زمین که بریم مسجد رو نجات بدیم....هر کی پایه ی هک کردنه بسم الله...(البته این رو قرار بود فردا بگم!)
۷.مسلم بلاگر هک شد...نه ...بازم اشتباه کردم داشت هک می شد خدا نجاتش داد...
۸.مثل تموم قرارهای وبلاگی که تا الآن داشتیم...راهپیمایی وبلاگ نویس ها و قرار وبلاگی...فردا ساعت ۹ صبح مسجد سیدالشهدا ٬میدون انقلاب...

حالا چند تا تحلیل:
۱.خوب شاه رفت که رفت ...می خواست نره و از مملکتش محافظت کنه! اصلا به ما چه رفته خوش بگدرونه...
۲.امام هم آمد قدمش روی چشم...ولی الآن ۲۸ سال میگذره...دیگه این حرف ها قدیمی شده...
۳.فردا هم ملت ایران همچون گذشته در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت خواهند کرد و مشت محکمی بر دهان استکبار جهانی خواهند زد...ایضا وبلاگ نویس ها...با حضوری پر شور و انقلابی مثل امروز بعد از ظهر ...!
۴.بابا این اسرائیل هم هماهنگ نمی کنه میاد یه جا رو خراب می کنه...خوب بابا یکی بره با این رژیم سفاک .. صفت اسرائیل هماهنگ کنه ...می خوای تو سالروز تغییر قبله مسجد رو خراب کنی درست...اما ما که نمی تونیم مردم رو یه بار برای این کارای شما بیاریم بیرون یه بار برای ۲۲ بهمن...!
۵.در ادامه همون اعتراض قراره خیلی کارها بکنیم...مثلا بیانیه بدیم!
۶.تفسیر و تحلیل این یکی رو فردا از خبرگزاری های معتبر تهیه کنید...!
۷و۸ تحلیل تموم شد...فردا که تعطیله پس فردا میاریم...


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


علی اصغر

یکشنبه 85 بهمن 8 ساعت 1:6 صبح

ای اسماعیل...ای پیامبر خدا...نمی دانم آنگاه که در مذبح منی تیغ را زیر گلوی خود لمس می کردی آیا می دانستی کودکی از سلاله ات در صحرای کربلا تیری سه شعبه ای را در گلوی خود احساس خواهد کرد...؟

ای ابراهیم...اگر تو طاقت دیدن چشمان فرزندت را در هنگام ذبح او نداشتی...فرزندت حسین(ع) با چشمان خویش دید که خون نوزادش از گلوی تشنه اش جاری گشت...

ای هاجر...اگر خدا زمزم را به دعای تو برای رفع عطش اسماعیل جاری ساخت...این نامردمان کوفه آبی را که مهریه زهرا (س) بود از نوزاد حسین(ع) نیز دریغ کردند...

اینبار هم کوفیان از آب مضایقه کردند...اما چرا حرمت نوزاد کربلا را نگاه نداشتند...!

السلام علیک یا باب الحوائج یا علی اصغر


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


سوگند های حسین(ع)

یکشنبه 85 بهمن 8 ساعت 1:6 صبح

حسین جان این جمعیت که پیمان تو را به امنیت عبیدالله فروختند دیگر چگونه انتظار داری که با سوگند تو به راه آیند؟...آنگاه که بر شمشیر رسول خدا تکیه زده بودی و بانگ برآوردی:

شما را به خدا سوگند می دهم آیا مرا نمی شناسید؟
شما را به خدا سوگند می دهم آیا نمی دانید که جدم رسول خدا بوده است؟
شما را به خدا سوگند می دهم آیا فراموش کرده اید که مادرم فاطمه دختر نبی خداست؟
شما را به خدا سوگند می دهم آیا از یاد برده اید که من پسر علی بن ابی طالب هستم؟
شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید جده ام خدیجه بنت خویلد اولین زن مسلمان است؟
شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید حمزه سیدالشهداء عموی پدرم است؟
شما را به خدا سوگند می دهم نمی دانید که جعفر طیار عمی من است؟
و شما را به خدا سوگند می دهم مگر علی را نمی شناسید?همان که اولین مسلمان و برترین آنها در علم و حلم بود؟و ولی هر مومن و مومنه ای بود...؟

می دانستم که همه خواهند گفت آری و شاید عده ای هم هنوز به خاطر داشتند آن لحظه ای را که رسول خدا گفت «فرزندم حسین را در کربلا خواهند کشت»

و آنگاه که گفتی چرا خون من را حلال می شمارید در صورتی که می دانید پدرم علی نگاهبان حوض کوثر است و هر که را اجازه ندهد از آن آب بهرهای نخواهد بود...؟!!

نمی دانم حسین...کشتن پسر رسول خدا چقدر برای این لئیمان لذت داشت که گفتند:آری تو را می شناسیم و لی هرگز به تو اجازه نخواهیم داد تا از آب بنوشی تا اینکه از تشنگی تلف شوی....گویی فراموش کرده بودند روزی را که برایشان دست به دعا برداشته بودی و رونق را به زمین های قحطی زده کوفه برگرداندی...و گویی تو این را می دانستی...این همان شهادتی بود که رسول خدا?پدرت علی(ع) و برادرت حسن (ع) بشارت آن را به تو داده بودند...

وگفتی زنان را ساکت کنند...آنگاه به جان خود که جان من فدایش باد قسم خوردی و گفتی :«به جان خودم سوگند گریه های زیادی در پیش دارند»

گویی می دانستی سرنوشت زینب را آنگاه که خیمه برون خواهد آمد و فریاد خواهد زد : وا اَخاه...وا سیّداه...
و گویی می دانستی بی تابی های رقیه را در دوری ات...


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


عاشورای وبلاگی

یکشنبه 85 بهمن 8 ساعت 1:6 صبح

 می گفت :«این روزا عزاداری و نوحه خونی واسه من یه دردسر بزرگ شده...خونه ما نزدیک مسجده برا همین هم سه تا هیئت درست جلوی خونه ما عزاداری می کنن حلا خوبه که یکیشون طبل نداره وگر نه این چند شبو باید از خونه فرار می کردیم....چون این روزا هم فصل امتاحاناته برا همین من بیشتر اذیت می شم چون از عصر برای درست کردن میکروفن هاشون سرو صدا می کنن شب هم که می شه تا 12:30 که رفته رفته همین طور می ره جلو خود عزاداری رو شروع می کنند !!!....................... البته عزاداری که چه عرض کنم ....؟!!»
داشتم تعجب می کردم....می خواستم بپرسم مگه چه کار می کنند که می گی عزاداری نیست؟...خودش زودتر از من جواب داد:«پسرا که به خاطر دوست دختراشون اومدن ......دخترا هم واسه نگاه کردن به دیونه بازی دوست پسراشون»
می خواستم بگم از کجا مطمئنی...شاید به رسم همیشگیشون دارند این کار رو می کنند ...حالا یکی دو نفر پیدا می شن که بعضی کارها رو انجام می دن به حساب بقیه نذار....
گفت:«بیشتر از همه اینا می دونی چی دل منو آتیش میزنه؟ »
گفتم چی؟
گفت :«اینکه سر دسته یکی از هیئت ها مشروب خوار و معتاد درجه یکه و هر کاری که بگی ازش بر میاد» و دیگه داشت شروع می کرد به مذمت طرفکه چنین بوده و چنان...
دلم می خواست اونجا بودم و بهش می گفتم برو خدا رو شکر کن که باز ماه محرمش نمی آد مشروب خواری کنه...آخه می دونی معنی این جمله امام (ره) چیه...این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است...فکر نکن که این آقا حالا که آمده واسه امامش عزاداری دوباره وقتی بره بیرون همون کارها رو تکرار می کنه...شاید توبه کرده...شاید هم این یکی از راه های هدایت شدنش باشه...
می گفت :«تو که تو وبلاگت این همه حرف خوب می نویسی و با مسولین (سرویس های وبلاگ نویسی) در ارتباطی بهشون پیشنهاد بده تا به این حرفهایی که تو بعضی وبلاگ های خوب مثل وبلاگ تو نوشته می شه رسیدگی کنن و یه فکری برا این هیئت ها بکنن...ما که از دستمون کاری ساخته نیست ولی باید سعی خودمون رو بکنیم...ولی اونایی که می تونن کاری بکنن و نمی کنن تو اون دنیا به امام حسین چه جوابی می دن»آخرش هم گفت :«امیدوارم منظورم رو از کسایی که می تونن کاری بکنن ولی نمی کنند رو فهمیده باشی» و رفت...
مجبورم اینها رو براش بنویسم چون منتظر جوابش نشد...
اولا کی گفته وبلاگ من خوبه؟...این همه وبلاگ خوب توی این دنیای بی سر و پیکر مجازی درست شده خیلی هاش از ما بهتر...
ثانیا درسته که من مدیر بلاگ سرورها رو می شناسم اما اونها که من رو نمی شناسند...
ثالثا راستش رو بخوای من که نفهمیدم منظورت از کسای که می تونن کاری بکنن و نمی کنن کیه اما امیدوارم خودم نباشم
و آخر از همه هم چشم ...اما این بحث یه کم کار می بره ...بابا خوب من که خودم هنوز نمی دونم مداحی درست و غلط چیه چه جوری بیام مداحی رو درستش کنم؟...هر کی می تونه کمک کنه بسم الله...


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


عاشورای وبلاگی

پنج شنبه 85 بهمن 5 ساعت 2:28 صبح

می گفت :«این روزا عزاداری و نوحه خونی واسه من یه دردسر بزرگ شده...خونه ما نزدیک مسجده برا همین هم سه تا هیئت درست جلوی خونه ما عزاداری می کنن حلا خوبه که یکیشون طبل نداره وگر نه این چند شبو باید از خونه فرار می کردیم....چون این روزا هم فصل امتاحاناته برا همین من بیشتر اذیت می شم چون از عصر برای درست کردن میکروفن هاشون سرو صدا می کنن شب هم که می شه تا 12:30 که رفته رفته همین طور می ره جلو خود عزاداری رو شروع می کنند !!!....................... البته عزاداری که چه عرض کنم ....؟!!»

داشتم تعجب می کردم....می خواستم بپرسم مگه چه کار می کنند که می گی عزاداری نیست؟...خودش زودتر از من جواب داد:«پسرا که به خاطر دوست دختراشون اومدن ......دخترا هم واسه نگاه کردن به دیونه بازی دوست پسراشون»

می خواستم بگم از کجا مطمئنی...شاید به رسم همیشگیشون دارند این کار رو می کنند ...حالا یکی دو نفر پیدا می شن که بعضی کارها رو انجام می دن به حساب بقیه نذار....

گفت:«بیشتر از همه اینا می دونی چی دل منو آتیش میزنه؟ »

گفتم چی؟

گفت :«اینکه سر دسته یکی از هیئت ها مشروب خوار و معتاد درجه یکه و هر کاری که بگی ازش بر میاد» و دیگه داشت شروع می کرد به مذمت طرفکه چنین بوده و چنان...

دلم می خواست اونجا بودم و بهش می گفتم برو خدا رو شکر کن که باز ماه محرمش نمی آد مشروب خواری کنه...آخه می دونی معنی این جمله امام (ره) چیه...این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است...فکر نکن که این آقا حالا که آمده واسه امامش عزاداری دوباره وقتی بره بیرون همون کارها رو تکرار می کنه...شاید توبه کرده...شاید هم این یکی از راه های هدایت شدنش باشه...

می گفت :«تو که تو وبلاگت این همه حرف خوب می نویسی و با مسولین (سرویس های وبلاگ نویسی) در ارتباطی بهشون پیشنهاد بده تا به این حرفهایی که تو بعضی وبلاگ های خوب مثل وبلاگ تو نوشته می شه رسیدگی کنن و یه فکری برا این هیئت ها بکنن...ما که از دستمون کاری ساخته نیست ولی باید سعی خودمون رو بکنیم...ولی اونایی که می تونن کاری بکنن و نمی کنن تو اون دنیا به امام حسین چه جوابی می دن»آخرش هم گفت :«امیدوارم منظورم رو از کسایی که می تونن کاری بکنن ولی نمی کنند رو فهمیده باشی» و رفت...

مجبورم اینها رو براش بنویسم چون منتظر جوابش نشد...

اولا کی گفته وبلاگ من خوبه؟...این همه وبلاگ خوب توی این دنیای بی سر و پیکر مجازی درست شده خیلی هاش از ما بهتر...

ثانیا درسته که من مدیر بلاگ سرورها رو می شناسم اما اونها که من رو نمی شناسند...

ثالثا راستش رو بخوای من که نفهمیدم منظورت از کسای که می تونن کاری بکنن و نمی کنن کیه اما امیدوارم خودم نباشم

و آخر از همه هم چشم ...اما این بحث یه کم کار می بره ...بابا خوب من که خودم هنوز نمی دونم مداحی درست و غلط چیه چه جوری بیام مداحی رو درستش کنم؟...هر کی می تونه کمک کنه بسم الله...


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


عاشورای وبلاگی

پنج شنبه 85 بهمن 5 ساعت 2:26 صبح

می گفت :«این روزا عزاداری و نوحه خونی واسه من یه دردسر بزرگ شده...خونه ما نزدیک مسجده برا همین هم سه تا هیئت درست جلوی خونه ما عزاداری می کنن حلا خوبه که یکیشون طبل نداره وگر نه این چند شبو باید از خونه فرار می کردیم....چون این روزا هم فصل امتاحاناته برا همین من بیشتر اذیت می شم چون از عصر برای درست کردن میکروفن هاشون سرو صدا می کنن شب هم که می شه تا 12:30 که رفته رفته همین طور می ره جلو خود عزاداری رو شروع می کنند !!!....................... البته عزاداری که چه عرض کنم ....؟!!»

داشتم تعجب می کردم....می خواستم بپرسم مگه چه کار می کنند که می گی عزاداری نیست؟...خودش زودتر از من جواب داد:«پسرا که به خاطر دوست دختراشون اومدن ......دخترا هم واسه نگاه کردن به دیونه بازی دوست پسراشون»

می خواستم بگم از کجا مطمئنی...شاید به رسم همیشگیشون دارند این کار رو می کنند ...حالا یکی دو نفر پیدا می شن که بعضی کارها رو انجام می دن به حساب بقیه نذار....

گفت:«بیشتر از همه اینا می دونی چی دل منو آتیش میزنه؟ »

گفتم چی؟

گفت :«اینکه سر دسته یکی از هیئت ها مشروب خوار و معتاد درجه یکه و هر کاری که بگی ازش بر میاد» و دیگه داشت شروع می کرد به مذمت طرفکه چنین بوده و چنان...

دلم می خواست اونجا بودم و بهش می گفتم برو خدا رو شکر کن که باز ماه محرمش نمی آد مشروب خواری کنه...آخه می دونی معنی این جمله امام (ره) چیه...این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است...فکر نکن که این آقا حالا که آمده واسه امامش عزاداری دوباره وقتی بره بیرون همون کارها رو تکرار می کنه...شاید توبه کرده...شاید هم این یکی از راه های هدایت شدنش باشه...

می گفت :«تو که تو وبلاگت این همه حرف خوب می نویسی و با مسولین (سرویس های وبلاگ نویسی) در ارتباطی بهشون پیشنهاد بده تا به این حرفهایی که تو بعضی وبلاگ های خوب مثل وبلاگ تو نوشته می شه رسیدگی کنن و یه فکری برا این هیئت ها بکنن...ما که از دستمون کاری ساخته نیست ولی باید سعی خودمون رو بکنیم...ولی اونایی که می تونن کاری بکنن و نمی کنن تو اون دنیا به امام حسین چه جوابی می دن»آخرش هم گفت :«امیدوارم منظورم رو از کسایی که می تونن کاری بکنن ولی نمی کنند رو فهمیده باشی» و رفت...

مجبورم اینها رو براش بنویسم چون منتظر جوابش نشد...

اولا کی گفته وبلاگ من خوبه؟...این همه وبلاگ خوب توی این دنیای بی سر و پیکر مجازی درست شده خیلی هاش از ما بهتر...

ثانیا درسته که من مدیر بلاگ سرورها رو می شناسم اما اونها که من رو نمی شناسند...

ثالثا راستش رو بخوای من که نفهمیدم منظورت از کسای که می تونن کاری بکنن و نمی کنن کیه اما امیدوارم خودم نباشم

و آخر از همه هم چشم ...اما این بحث یه کم کار می بره ...بابا خوب من که خودم هنوز نمی دونم مداحی درست و غلط چیه چه جوری بیام مداحی رو درستش کنم؟...هر کی می تونه کمک کنه بسم الله...


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


یه روضه خودمونی

دوشنبه 85 بهمن 2 ساعت 9:39 عصر

ای محرم ... دوباره آمدی و داغ دلمان را تازه کردی... ای محرم ای ماه حرام خدا...این نامرد مردمان که حرمت حسین را زیر پا نهادند٬ پس چرا حرمت خون پسر رسول خدا را به خاطر نگاه نداشتند....

ای عاشورا ...تو وعده گاه حسینی ... با ما بگو که چه گذشت در آن روز بر حسین و اهل بیتش...حسین آرزوی رسیدن به تو را داشت...آخر برادرش این وعده را به او داده بود...لا یوم کیومک یا ابا عبدالله...

ای کربلا ...مگر تو چه کرده بودی که حسین تا نام تو را شنید دست به دعا برداشت...اللهم انی اعوذ بک من کرب و بلاء... مگر تو نشنیدی فریاد هل من ناصر حسین را ... پس چرااجازه دادی  آتش جنگ برافروخته شود؟

ای کوفه...مگر فراموش کرده ای حکومت عدل و داد علی را...که اینگونه جبران دعای حسین در حق خود را کردی... مگر این حسین نبود که برای از بین بردن عطش تو و کودکانت دست به دعا برداشت؟...پس چرا چنین کردی...

ای مکه ... مگر نه این است که حرم تو خواستگاه امن و امان است ... پس چرا حسین را ... فرزند رسول خدا را ...در امنیت خود شریک نکری؟...

ای مدینه ... مگر فراموش کردی صدای شادی کودکانه حسین را بر دوش نبی؟...مگر فراموش کردی صدای نبی را ... هنوز هم در فضای مدینه می شنوم...هر چند این صوت سالهاست به سمت کربلا رفته...ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة...پس چرا فریاد زینب را بی پاسخ گذاشتی؟...وا جداه...

ای شام ... ای دمشق ... تو را از دیرباز می شناسم ... از آن زمان که در مقابل علی ایستادی و آب بر او بستی...و قرآن بر سر نیزه کردی ...اما نمی دانستم در مقابل فرزندش حسین هم همین کار را خواهی کرد...اما تو اینبار یر حسین را ...قرآن ناطق را بر سر نیزه کردی...


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


پرشین بلاگ و بلاگفا

شنبه 85 دی 30 ساعت 11:13 صبح

همونطور که توی پست قبلی گفتم توی همایش وبلاگ نویسان مسلمان کسانی حضور داشتند که خیلی دوست داشتم جواب بعضی از سوالاتم رو ازشون بگیرم...
یکی از اونها آقای شیرازی مدیر بلاگفا بود که وقتی آقای پرشین بلاگ(بخوانید آقای بوترابی) وارد شدند یادم از دعوای این دو آمد و هنگام نزاع...به همین خاطر بود که بعد از جلسه با صالح رفتم سراغ آقای شیرازی...

ـ آقای شیرازی قضیه بلاگفا و پرشین بلاگ چی بود؟
اولش اصرار داشت که روی این زخم کهنه نمک نریزیم ولیوقتی با اصرار صالح مواجه شد گفت این مسئله ادامه داره و تموم شدنی نیست...

ـ   یعنی بلاگفا می ره زیر مجموعه پرشین بلاگ؟
اینجا بود که زخم دیرینه اش شکاف برداشت:
+ من نرم افزار سایت بلاگفا رو به یک شرکت فروختم و ازش چک گرفتم...حالا چک برگشت خورده و من هم از اونها شکایت کردم...اما پرشین بلاگ که نمی دونم چه کاره است آمده میگه من وکیل گرفتم و شما نباید از این شرکت شکایت کنید و از این حرف ها...

(اگر آقای شیرازی نمی دونست یا خودش رو به ندونستن می زد من که می دونم پرشین بلاگ این وسط چه کاره است...پرشین بلاگ اون شرکت رو خریده...پس آقای شیرازی از پزشین بلاگ شکایت کرده...البته شما فکر کنید این قسمت رو نخوندید)

کم کم داشت یادم می اومد که بلاگفا تا چند وقت پیش با چه مشکلاتی روبرو بود ٬...مسئله تبلیفات بلاگفا...مشکلات فنی و...

+ من برای رفع عیب مشکل بلاگفا ۵ میلیون خرج کردم که این پول رو باید دوباره به دست بیارم و این کار هم از طریق تبلیغات انجام میشه...ما بررسی می کنیم که چه آگهی خوب است و چه آگهی بد ...و سودآوری را هم در نظر می گیریم...در مورد تصویر زن و مدل لباس هم نمی شود گفت که تبلیغ نکرد چراکه آنها هم یک قشر از جامعه هستند و نیازهایی دارند اما حالا بعضی ها خوششان نمی آید نمی شود گفت که باید تعطیلش کنیم...بله تا حدی هم حرف شما درست است برای همین دو سه هفته دیگر که قراردادمون با آنها تموم بشه دیگه تمدیدش نمی کنیم...
در مورد تبلیغ هک و پول در آوردن از راه اینترنت هم ما به سودآوری نگاه می کنیم ...این ها برای ما سود دارد.

آقای نجفی مدیر میهن بلاگ هم بودند که البته ایشان را هم از سوالاتم بی نصیب نذاشتم:

ـ آقای نجفی چرا آمار میهن بلاگ اینقدر با بقیه آمار ها متفاوته؟
+ راستش خودم هم نمی دونم...!

عجب جواب دندان شکن و قانع کننده ای...بعدش هم نمی دونم من ایشون رو گم کردم یا ایشون منو ...!؟


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


بچه مسلمونای وبلاگ نویس...

شنبه 85 دی 30 ساعت 10:42 صبح

همایش وبلاگ نویسان مسلمان به خیر و خوشی برگزار شد...بگذریم که خود مسئولین جلسه هم فکر همچین جلسه ای رو نمی کردن...
تقریبا تموم کسانی که توی این جلسه بودند متوجه شدند که این بلاگر های مسلمان قراره چه کار کنن...(البته به جز من که هنوز هم نفهمیدم اگه یه آدم غیر مسلمون بگه من حرف های شما رو قبول دارم می تونه توی مجمع عضو بشه؟...هرچند دوستان پذیرفتند که من رو توی مجمعشون راه بدن!!!)
این همایش هم چیزهایی برای راویان وبلاگی داشت:

وقتی داشتم راه می افتادم فکرنمی کردم که این همه آدم حسابی رو یکجا ببینم ...مدیران (به ترتیب حروف الفبا) آفتابلاگ٬بلاگفا٬پارسی بلاگ٬پرشین بلاگ٬میهن بلاگ و دبیر خبرگزاری ایکنا...البته اینها کسانی بودند که یا من می شناختموشن یا معرفی شدند...بقیه که جای خود دارد.

جالب بود خیلی از پیشکسوت ها هم آمده بودند...تخریب چی دوران٬ چند قدم تا وصال یار...انصافا فکر نمی کردم به جز مدیران بلاگ سرورها بقیه آدم بزرگ ها هم وبلاگ بنویسند.

مجری جلسه طبق روال تمام جلسات وبلاگی که دانشناپذیر توی اون حضور داره خودش بود...خیلی ها خدا رو شکر می کردند که دانشناپذیر اونها رو نمی شناخت وگرنه معلوم نبود که چه عرض ادب و احترامی نثارشون می کرد...!
بابا خب یکی این مجری رو عوضش کنه خسته شدیم بس که توی همه همایش ها دیدیمش...بخوانید بس که اینقدر سوتی می ده...خوبه خودشم قول داده بود که دیگه مجری نباشه...

روسای مجمع قول دادند که مجمع به سمت سیاسی کاری نره ... مگر دفاع از مظلوم در سطح جهان یا حمایت از حق در نبرد حق و باطل در ایران...هرچند آخرای جلسه ابوذر دیگه نتونست جلوی خودش رو بگیره و ...

نمی خوام از جلسه گزارش بنویسم چون بقیه به اندازه کافی این کار رو کردند...اما شاید مهمترین نتیجه این جلسه برای من آشنایی با ایلیا٬ یک جنبشی استشهادی٬ جان فدا٬ ابوذر منتظرالقائم و تجدید دیدار با آقای فضل اللهی نژاد و فخری (مدیر پارسی بلاگ) و از همه مهمتر دیدن کلرجی من بود...

یادم رفت بگم که میهن بلاگ اولین حامی وبلاگ نویسان مسلمان است...این رو به خاطر این گفتم که آخر جلسه شیر میهن دادند...!


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ستاره سهیل(اپیزود دوم)
[عناوین آرشیوشده]