سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسن قاسم زاده - وبلاگ به دوش

یک خیابان،یک پل،یک مسجد

پنج شنبه 86 آذر 29 ساعت 7:47 عصر

دوست داشت عقربه های ساعت را جلو بکشد تا کلاس زودتر تمام شود،بالاخره کاسه صبرش از پنجره های کلاس لبریز شد،با سرعتی از از کلاس بیرون رفت که دختران فضول آخر کلاسس هم که همیشه زیر چشمی و سر در گریبان به جلویی ها می خندیند هم فرصت نکردند بفهمند چگونه صندلی جلویشان خالی شد.

حرکت ماشین‌ها برایش کند شده بود،سرعت صد کیلومتر را ترافیک سنگین می دید،تا به بیمارستان رسید هزاربار با خودش گفته بود نکند...از فکر کردن درباره اش هم می ترسید،زبانش را گاز می گرفت و به ساعت نگاه می کرد و آرامم طوری که کسی نفهمد می گفت خدا نکند...

به بیمارستان که رسید سراغ پذیرش را گرفت،می دانست چه کار باید بکند،دفعه پیش که برای خدا بیامرز خانوم جون رفته بود بیمارستان گفته بودند از پذیرش بپرس کجا بستری شده؛طبقه سوم انتهای راهرو ،اگر خط قرمز را هم می گرفت به CCU می رسید،همراه قرمز رنگ پریده راهرو راهش را ادامه داد ، انتهای سالن،سمت راست،پله ها را بالا رفت تا به طبقه سوم رسید،دوباره سمت چپ،نمی دانست رنگ خط قرمز تمام شده یا او به مقصد رسیده ،به هر حال تابلوی کوچک 320 را در انتهای سالن می دید،اتاق ها را یکی یکی رد کرد ،فکر می کرد اتاق ها زیاد شدند،هر چه می رفت نمی رسید؛ 311 312 313 314،نه 313 ،انگار فکری به ذهنش رسید،به سرعت برگشت ،رنگ قرمز وسط سالن از تعجب پرید،چشمانش را بست،دیگر نه عقربه های ساعت،نه حرکت ماشین ها و نه حتی اتاق های بیمارستان برایش مهم نبود،زیر لب چیزی گفت و به یرعت از بیمارستان بیرون زد،انگار سالهاست که از اینجا کینه به دل داشته ....

چشمانش را که باز کرد یک خیابان بود که انگار به احترام کسی تعظیم کرده بود،یک پل بود،رویش نوشته بود السلام علیک یا صاحب الزمان،دو گلدسته بود، یک مسجد، یک جمکران بود...

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


پزشک معالج شیطان

یکشنبه 86 آذر 11 ساعت 7:17 عصر

چند وقتی سات که فکرم مشغول بررسی فیلم هایی است که حضور شیطان را در خود مجسم کرده اند.
شاید شاخص ترین فیلم در این زمینه را بتوان همان وکیل مدافع شیطان دانست،من هم به همین دلیل از وکیل مدافع شیطان شروع کردم اما نکته جالب اینجاست که متوجه شدم دکتر پژوهانی که تا دوماه پیش همه مان را سرکار گذاشته بود همان مستر لوماکس (وکیل مدافع جناب شیطان)است،علاوه بر اینکه الیاس هم همان میلتون است،بگذریم که همسر پژوهان هم مانند همسر کوین لوماکس قربانی اهداف پلید شیطان شد!

نمی خواهم تمام کاراکترها و شخصیت های این دو فیلم را باهم مقایسه کنم چون اغما خیلی فراتر از این رفته و چیزهای دیگری را هم از فیلم های دیگری دزیده بود(مثل گربه کنستانتین و علامت های شیطان پرستانه که هرچند در ادامه فیلم حذف شده بودند).
تمام چیزی که الآن بریم مهم است اینست که چرا ما باید اینقدر ضعیف باشیم که فیلم ????(دقیقا ?? سال پیش) امریکا را کپی برداری کنیم و نسخه ایرانی برای آن بسازیم؟!
مگر شیطان در اسلام خودمان چه کمبودی دارد که برای نمایش شیطان باید سراغ فیلمهای خارجی برویم؟
اصلا مگر فردوسی چه کار کرد که فردوسی شد؟مفاهیم اسلامی را در قالب داستان هایی درآورد که هم مرد نترسند و هم حساب کار دستشان بیاید،دیو، اهرمن و ضحاک و... همه نمادهای شیطان اند...

به هر حال فکر من  می کنم(ما رو که راه نمیدن حداقل توصیه هامون رو گوش کنند بد نیست) اگر صدا و سیما برای اینگونه برنامه ها نه یکسال بلکه چند ماه بیشتر وقت صرف کند دیگر در انتهای ماه رمضان مجبور نمی شویم برای ماست مالی کردن سوتی های نویسنده و کارگردان نقد «حضور شیطان در سریال های تلویزیون» را ببینیم و نویسندگان محترم هم مجبور نیستند از ترس نقادان خود را از حضور در جلسه های نقد کارهایشان محروم کنند.(این قضیه ماجراها دارد،بهتر است شرح حالش را از برگزار کنندگان نقد اغما در دانشگاه علوم قضایی بپرسید)


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


بوی یاس

چهارشنبه 86 آبان 30 ساعت 7:1 عصر

وقتی می‌خواهم از تو بنویسم قلم از ابهت تو می شکند
و هرگاه به تو فکر می کنم عقل تقدیر خود را به احساس می‌سپارد
هرگاه می خواهم از تو حرف بزنم گویی که زبان از شوق وصال تو، دیگر کلمات را وقعی نمی نهد
چشم از دیدنت سیر نمی شود
و من هنوز هم از تو سرشارم،هرچند از تو دورم
اما گویی که چندی است پرواز آموختم،می خواهم به سوی تو پر بکشم اما بال‌ها هم از من فراتر می روند و تو را زودتر در آغوش می گیرند.
اشاره چوب‌پرها گویی مسیر تو را نشان می دهند
تا به تو برسم هزاران بار خود را در بهشت برین دیده ام،در آسمان هشتم
دیگر چشمانم را در مقابل خورشبد نمی بندم،چون از طلایی گنبد تو سیراب شدم
می خواهم دستانم را بر ضریح تو گره بزنم و تا ابد خود را به عطر محمدی آن قبه النور بسپارم
ای قبله مستضعفان،ای امام عاشقان،تو آمدی و ما هنوز در انتظار فرزند تو گل‌های یاس را می بوییم.

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی
السلام  علیک یا علی ابن موسی الرضا


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


جهاد یک نفره برای دفاع از مسجدالاقصی

یکشنبه 86 مهر 29 ساعت 7:33 عصر

باید برای خدا قیام کنیم چه یک نفره چه دو نفره چه بیشتر!
بعضی مواقع انسان در مسائلی احساس وظیفه می کند ولی چون خود را تنها می بیند فکر می کند که کاری از دستش برنمی آید ولی باید گفت که فعالیتهای زیادی می توان پیدا کرد که در این زمینه می تواند موثر باشد. برای دفاع از مسجدالاقصی نیز می شود یکی یا بعضی از این کارها را یک نفره انجام داد ، اول بخوانید بعد هر کدام که برایان مقدور بود انجام دهید!
-تهیه عکس مسجد الاقصای حقیقی و نصب آن در اتاق، منزل، مدرسه، برد خوابگاه، دانشگاه، مسجدو…
- دنبال کردن اخبار مربوط به مسجدالاقصی و مقاومت اسلامی در روزنامه ها، صداوسیما و سایت ها و…(به طور مثال سایتهای ommatnews.com ,qodsna.com ,moqavemat.ir , palestine.info, aqsana.ir و….)
- جدا کردن اخبار مربوط از رسانه ها و نصب آن در بردخوابگاه، مسجد، دانشگاه یا…
- جستجو در کتابها و اینترنت جهت اطلاع از سابقه مسجدالاقصی و فلسطین و و اطلاع رسانی به دوستان و آشنایان و…
- پیدا کردن زندگی نامه و وصیت نامه های شهدای فلسطینی و به ویژه استشهادی ها و پخش کردن آن ها
- درآوردن جمله های مهم امام و آقا و شهدا در مورد دفاع از فلسطین و جهان اسلام و نوشتن و نصب آن در مکان های عمومی، sms کردن یا فرستادن آن از طریق چت.
- تهیه نشریه کوچک یک صفحه ای در مورد مسجدالاقصی و فلسطین و توزیع آن در بین آشنایان، محله، مسجد، دانشگاه یا….
- زدن یک وبلاگ در اینترنت به فارسی و یا از آن مهم تر عربی و انگلیسی و اطلاع رسانی در این مورد.
- گرفتن شماره تلفن و آدرس سفارت های کشورهای اسلامی و ترغیب آن ها به موضع گیری از طریق تلفن و نامه
- در صورت دسترسی به موبایل، ساختن sms مربوط به این مورد از جمله تا خبر تا قطعه ادبی و فرستادن به دیگران و …
- ترغیب مسئولین کشور در سطوح مختلف به کار در مورد مسجدالاقصی و فلسطین به صورت حضوری و تلفنی، ایمیل، نامه یا… (شماره دفتر بسیاری از آن ها را می توان از طریق ??? پیدا کرد)
- صحبت با خانواده و دوستان در مورد مسجدالاقصی و باز کردن عمق فاجعه و تبیین این که چرا ما باید به فلسطین کمک کنیم.(دادن کتاب و CD و معرفی سایت و مجله و …. مثل مجله موعود، کتاب جیبی «این نقشه جعلی است» و…)
- نخریدن کالاهای اسرائیلی و مطالبه حضوری، تلفنی، نامه ای یا ایمیلی از مسئولین برای جلوگیری از توزیع این کالاها (اطلاعات در سایت boycott-israel.com و inminds.com موجود است از جمله این شرکت ها نستله، کوکاکولا، پپسی، و….)
- کنار گذاشتن مقداری پول به صورت روزانه برای کمک به فلسطین یا حتی ایجاد یک صنوق کوچک در خانه یا دانشگاه برای فلسطین و تحویل دادن پول آن به صورت ماهانه و یا هفتگی به جاهایی که پول جمع می کنند(برای صندوق حتی از جعبه دستمال کاغذی هم می توان استفاده کرد!)
- گفتن شعر و یا نوشتن داستان کوتاه و ارسال آن برای رسانه ها.
- تهیه نقشه فلسطین و نصب آن در خانه یا مکان های عمومی و آموزش آن به خانواده و دوستان.
- ترغیب فامیل یا دوستان خارج از کشور به فعالیت در مورد فلسطین به صورت تلفنی، نامه، ایمیل یا…
- شرکت در راهپیمایی ها و تجمع ها و تحصن ها با دست پر(یعنی حرف دل خود را روی یک ورقه بزرگ یا حتی A? و A? به صورت تمیز و بردن آن در آن ها… )
- روی کاغذ یک تومار به اسم اعضای مسجد یا دانشجویان دانشگاه یا… جمع کرد و برای دفتر سازمان ملل در تهران پست کرد(آدرس دفتر سازمان ملل که تجمع هم خیلی جلوش برگزار می شه: دروس، انتهای بلوار شهرزاد(برای رفتن هم باید بروید خ شریعتی، خ شهید کلاهدوز، بلوار کاوه، بلوار شهرزاد))
- پخش کردن فیلم ها و گذاشتن نواهای مربوط به مقاومت اسلامی در فلسطین و لبنان و و پخش آن در مسجد، مدرسه، دانشگاه یا… (برای یافتنش تنها سر زدن به چند مکان فرهنگی کافی است!)
(برای تهیه می توانید به میدان انقلاب، خ کارگر جنوبی، نرسیده به خ شهید لبافی نژاد، پاساژ مهستان طبقه ? سر بزنید)
- در خواست از صداوسیما برای پخش برنامه مربوط به مقاومت اسلامی و فلسطین و مسجدالاقصی از طریق تماس با ???، دیدار مسئولین یا سایر شماره های تلفن و sms که اعلام می کنند.
- مطالعه در مورد صهیونیسم مسیحی و اسرائیل و اطلاع رسانی در این مورد به دیگران.
- تشویق رفقای هنرمند به کار در حوزه فلسطین و یا معرفی آن ها به نهادهای فرهنگی فعال جهت کار در این مورد.
- خرید کتاب، برچسب، سی دی نوار، نشریه یا… در مورد فلسطین و مسجدالاقصی و دادن به دیگران(ولو یک عدد و به یک نفر)
خیلی کارهای دیگر بود که وقت نوشتن شان نبود. شما هم هرکار یا تجربه ای داشتید برای ما بفرستید تا ما هم به دیگران بگوییم.

منبع :اینجا مسجدالاقصای ماست


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


پسر عمو خوانده

پنج شنبه 86 مهر 26 ساعت 10:48 صبح

ubama.jpg

هرچند دو سیاستمدار عقاید کاملا متفاوتی دارند اما همسر دیک چنی، با نفوذترین معاون رئیس جمهور در آمریکا می گوید باراک اوباما نامزد دمکرات ریاست جمهوری پسرعموی همسرش است.

لین چنی گفته زمانی که برای نگارش کتابی تازه، به تحقیق در مورد خانواده اش مشغول بوده کشف کرده که همسرش و سناتور ایالت ایلینویز هشتمین عموزاده یکدیگرند.

او می گوید رد جد این دو را که مهاجری فرانسوی بوده در قرن 17 پیدا کرده است.

او این ارتباط را "شگفت انگیز" توصیف کرده است. وی افزوده: "این واقعا داستان آمریکایی شگفتی است که یک فرد، می تواند عامل بوجود آمدن زندگی هایی چنین متفاوت و متنوع باشد."

به گفته سخنگوی خانم چنی، اوباما رابطه دوری با مارین دووآل دارد که پسرش ساموئل، با نوه دختری جد دیک چنی ازدواج کرده است.

سخنگوی اوباما این موضوع را رد نکرده و غیرمستقیم احتمال آن را تایید کرده است.

آقای چنی که از پروپا قرص ترین نو محافظه کاران به حساب می آید نقش مهمی در اشغال عراق بازی کرده و به جز این رابطه دور فامیلی، کمتر نقطه مشترکی با اوباما دارد.

باراک اوباما از پدری کنیایی و مادری سفیدپوست و اهل کانزاس، به خاطر محبوبیتش در میان دمکرات های جوان، صفت "ستاره راک" را از آن خود کرده است.

به نقل از وبلاگ بی بی سی


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


پارک لاله

سه شنبه 86 مهر 17 ساعت 10:12 صبح

توی پارک نشسته بود و آخرین شماره همشهری جوان رو ورق میزد،بیشتر از آنکه مجله بخواند حواسش به اطرافش بود،به کلاغی که تنها روی تلی از خاک نشسته بود،قبل از آنکه او بیاید؛به دختر و پسر و جوانی که سعی داشت بفهمد نامزدند یا دوست؛البته چه فرقی می کند توی این دوره و زمانه دوست و نامزد که یکی است؛به پیرمردی که آطرف تر روی نیمکت خوابیده بود؛به دختران جوانی که اول فکر کرده بود توریستند و بعد که نزدیک تر آمده بودند فهمیده بود به قول آقاجون از اون باکلاس هان.

کلاغ پریده بود حتما فهمیده بود که درباره او هم نوشتند،خجالت کشیده بود.

به پیرمرد انتظامات که آرام و آهسته با لباس فرم آبی رنگ جلوی هر نیمکتی سرعتش را کمتر می کرد تا بلکه سر از کار اهالی پارک درآورد؛به جوانی که سیگار می کشید،راستی مگر سیگار مبطل روزه نیست؟پسرک فکر می کرد توی این شهر شلوغ...بگذریم مگر چقدر مهمه که کی روزه است و کی نیست؟

شرمش آمد بشتر نگاه کند،نگاهش را پایین انداخت،درست روی شیطان جلد مجله،چند سرباز خیالش را بی خیال کردند،انگار می خواستند او را هم در شادی مرخصی شان شریک کنند.

هر وقت پارک می رفت دوست داشت به صحبت های دختر و پسرهای جوان گوش کند اما خجالت می کشید به آنها نگاه کند... واقعا فرق دوست و نامزد چیست؟

کلاغ دوباره برگشت و روی همان تل خاک نشست،انگار پایان داستان را می دانست و آمده بود تا از نزدیک آن را ببیند،شاید هم می خواست بداند پایان این قصه خانه ای برایش دارد یا باز هم «کلاغه به خونش نمی رسه» ؛دختر و پسری نگاهش را بریدند و روی نیمکت آنطرفی نشستند،می خواست بازهم گوش کند،گرمایی در کنارش احساس کرد،دختری در کنارش نشست،پسرک بلند شد،این بار فهمیده بود فرق دوست و نامزد چیست؟!


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


گل دقیقه نود

یکشنبه 86 مهر 15 ساعت 10:3 صبح

تا حالا شده دلت بخواد کسی رو در ثواب کاری که می کنی سهیم کنی؟
یا اینکه کسی رو در ثواب کاری که نکرده شریک کنی؟

یا نمی دونم شاید بخوای خودت هم از قافله عقب نمونی و ...
اصلا تا حالا فکر کردی هفته آخر ماه رمضون رو می خوای چه کار کنی؟...از همین الان که من می نویسم حد اکثر ۷ روز دیگه مونده...
من که نمی خوام از دست بدمش...

راسته که می گن گاهی اوقات گل دقیقه نود نتیجه بازی رو عوض میکنه...
توپ و دروازه آماده است فقط باید گل بزنی و برد خودت رو قطعی کنی....

برای شرکت در طرح ختم قرآن هفته آخر ماه رمضون به این آدرس یه سر بزن...درسته یه جزءه اما ...

http://zohoorehagh.muslimblog.ir/Page/1.aspx



نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


ادعای زیادی

پنج شنبه 86 مهر 12 ساعت 3:59 عصر

گفتگویی که واقعا روی فرکانس اضطراری کشتیرانی روی کانال 106 سواحل Finisterra (Galicia) میان اسپانی ها و امریکائیها رخ داد:
اسپانیائییا ( با سر و صدای متن): A-853 با شما صحبت میکند. لطفا 15 درجه به جنوب بچرخید تا از تصادف اجتناب کنید. شما دارید مستقیما بطرف ما می آیید. فاصله 25 گره دریایی.
آمریکائییها ( با سرو صدای متن): ما بشما  پیشنهاد میکنیم 15 درجه به شمال بچرخید تا با ما تصادف نکید.
اسپانیائییا : منفی. تکرار میکنیم. 15 درجه به جنوب بچرخید تا  تصادف نکنید.
آمریکائییها ( یک صدای دیگر) : کاپیتان یک کشتی ایالات متحده آمریکا با شما صحبت میکند. بشما اخطار میکنیم 15 درجه بشمال بچرخید تا تصادف نشود.
اسپانیائیها : این پیشنهاد نه عملی است و نه مقرون به صرفه. بشما پیشنهاد میکنیم 15 درجه به جنوب بچرخید تا باما تصادف نکنید.
آمریکائیها (با صدای عصبانی) : کاپیتان ریچارد جمس هاوارد فرمانده ی ناو هواپیما بر یو اس اس لینکلن با شما صحبت میکند . دو رزمناو 6  ناو منهدم کننده 5 ناوشکن 4 زیر دریایی و تعداد زیادی کشتی های پشتیبانی ما را اسکورت میکنند. بشما پیشنهاد نمی کنم. بشما  دستور میدهم راهتان را 15 درجه بشمال عوض کنید. در غیر اینصورت  مجبور هستیم اقدامات لازمی برای تضمین امنیت این ناو اتخاذ کنیم. لطفا بلافاصله اطاعت کنید و از سر راه ما کنار روید!!!
اسپانیائیها : خوان مانوئل سالاس آلکانتارا با شما صحبت میکند. ما دو نفر هستیم و یک سگ دو وعده غذا 2 قوطی آبجو و یک قناری که فعلا خوابیده ما را اسکورت میکنند. پشتیبانی ما ایستگاه رادیوئی زنجیره ی دیال ده لا کورونیا و کانال 106 اضطراری   دریائی است. ما به هیچ طرفی نمی رویم زیرا ما روی زمین قرار داریم و در ساختمان فانوس دریایی A-853 Finisterra   روی سواحل سنگی گالیسیا هستیم و هیچ تصوری هم نداریم که این چراغ دریایی در کدام سلسله مراتب از چراغ های دریای اسپانیا قرار دارد. شما میتوانید هر اقدامی که به صلاحتان باشد را اتخاذ کنید و هر غلطی که میخواهید بکنید تا امنیت کشتی کثافتتان را که بزودی روی صخره ها متلاشی میشود تضمین کنید. بنابراین بازهم اصرار میکنیم و بشما پیشنهاد میکنیم عاقلانه ترین کار را بکنید و راه خودتان را 15 درجه ی جنوبی تغییر دهید تا از تصادف اجتناب کنید.
آمریکائیها : آهان باشد. گرفتیم. ممنون.

منبع: http://www.lizer.blogfa.com/post-49.aspx


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


امام زاده صالح

پنج شنبه 86 مهر 12 ساعت 3:59 عصر

ناگهان چشمانش را باز کرد ،فشاری که پیرمرد بر زخمش وارد کرده بود درد داشت اما به جای او پیرمرد آخ گفته بود،خون زخم وی پیرهن پیرمرد بود؛از خودش خجالت کشید خواست بگوید شرمنده اما شرمندگی مانع شد.

دوباره چشمانش را بست تا پیرمرد کارش را ادامه دهد،او را بیش تر از دکتر‌ها قبول داشت،و انگار چیزی به یادش آمده باشد چشمانش را باز کرد و روی پیرهن پیرمرد خیره شد انگار در خونی که آنجا بود دنبال چیزی می گشت،چیزی که شاید دلیل آن همه اتفاق بود؟!نمی دانست چرا ولی می دانست باید زودتر اینکار را می کرده شاید همان زمان که نگاهش لحظه لحظه از امامزاده صالح دور می شد،شاید همان زمان که اتوبوس راه خانه را درپیش گرفته بود و او پشت به خانه نگاهش را از درب امام‌زاده تا نوک گلدسته های عریان جولان می داد.

اما ایندفعه مطمئن بود.حتی به حرف پیرمرد هم گوش نمی کرد:من همیشه یک پیراهن یدکی دارم برای همین جور موقع هاست؛داشت فکر می کرد؛اگر خوب نشد چه ؟چجوری برگرده شهرستان؟!

با خودش فکر می کرد،انگار می خواست به پیرمرد التماس کند اما نمی توانست،ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد:«برم مشهد براتون دعا می کنم»،اما انگار پیرمرد برایش مهم نبود،به آرامی وسایل را سرجایشان می گذاشت و انگار نه انگار که باید از پسرک برای دعای التماس نگفته تشکر می کرد،آرام گفت : از پله های روبروی ضریح که رفتی پایین 14 صلوات برای حضرت زهرا بفرست.

یکهو چشمانش برق زد،دفعه پیش مادرش 14هزار صلوات نذر کرده بود تا او خوب شده بود،خواست نذر کند اما خجالت کشید از همان حسی را داشت که روبروی امام‌زاده صالح مانع ورودش شده بود،کم کم داشت می فهمید آن روز در امام‌زاده دنبال چه می گشته....

پسرک تنها بود...


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


نماز و خانواده؛دو رکن تفکیک ناپذیر

پنج شنبه 86 شهریور 15 ساعت 2:42 عصر

در جهان مادی امروز که نهاد خانواده در حال اضمحلال توسط فساد و فحشاء است بزرگترین دغدغه های خانواده ها برای نجات فرزندانشان از این منجلاب فساد و فحشاست و قرآن این کتاب زندگی بشر سالها پیش از این راه نجات را بیان کرده است؛«اتل ما اوحی الیک من الکتاب واقم الصلاه ان الصلاه تنهی عن الفحشاء والمنکر ولذکر الله اکبر والله یعلم ما تصنعون؛هر چه را از این کتاب بر تو وحی شده است تلاوت کن و نماز بگزار ،که نماز آدمی را از فحشا و منکر باز می دارد و ذکر خدا بزرگ تر است وخدابه کارهایی که می کنید آگاه است.» همانطور که در روایات نیز وارد شده است هنگامی که فرزندی به دنیا می آید مستحب است در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گفته شود چراکه این عمل باعث می شود انسان از کودکی با نماز آشنا شود و بنابراین از شر شیطان در امان باشد؛کم نیستند اینگونه احادیث که بر آموزش نماز به کودکان تاکید دارند؛دراین میان باید دید که چگونه می توان این فریضه الهی را که به گفته مقام معظم رهبری نیاز آدمی و دریچه‌ ای است که هوای پاک آزادی را از عالم معنا به ما می رساند و دل را از آلودگی و بیخبری می رهاند را به گونه ای در خانواده ها نهادینه کرد که پیوند نماز و خانواده پیوندی نا گسستنی باشد. در این راستا نهادها و سازمان های زیادی در تلاش اند که از آن جمله می توان به ستاد اقامه نماز اشاره کرد،این ستاد با برگزاری همایش های نماز و کلاس های تبلیغی و آموزشی نقشی اساسی در شناخت نماز و آموزش آن به قشر جوان ایفا می کند. شانزدهمین اجلاس سراسری نماز که با محوریت نماز و خانواده صبح امروز با پیام مقام معظم رهبری آغاز به کار کرده است از جمله این فعالیت هاست که می تواند در نهادینه سازی نماز در خانواده ها نقش اساسی داشته باشد چرا که به گفته معاون فرهنگی و پژوهشی ستاد اقامه نماز کشور و دبیر اجلاس شانزدهم نماز،دکتر«غلامحسین حیدری»،خانواده جسم انسان را می‌پرورد و نماز جان او را و پرورش جسم و روان در کنار هم تحکیم بنیان خانواده را به دنبال دارد. اما همانطور که مقام معظم رهبری نیز در پیام خود به این اجلاس اشاره کردند نباید فراموش کرد که برای این کار بزرگ، ناگزیر باید هم خرد و هم هنر و هم انگیزه به کار گرفته شود.


نوشته شده توسط : حسن قاسم زاده

نظرات دیگران [ نظر]


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ستاره سهیل(اپیزود دوم)
[عناوین آرشیوشده]